خواب دیدم دفترم را باد برد
سوختم خاکسترم را باد برد
مستی لالایی از هوشم پرید
لای لای مادرم را باد برد
خواستم سامان بگیرم با جنون
بی سر افتادم سرم را باد برد
پر گشودم در هوای آفتاب
بی هوا بال و پرم را باد برد
عضو عضو پیکرم عضو تو شد
عضو عضو پیکرم را باد برد
بغض مجنون در گلوی من شکفت
های های گریه ام را باد برد
بوسه زد باد صبا بر گونه ام
خواب رفتم بسترم را باد برد
علیرضا جهانگیری
- درد دلم -
سلام . ای اسیر شهر غم ، ای شهریار
سخت خوب است حال من خوبی تو هم !؟
گو مجازات کسی که عشق را فهمید چیست ؟
غزل ، غروبی غمگین ، غرق غم !!
کاش بودم چون ورق ، خودکار ، شمع
راضی ام باشم کنارت، هر چقدر ناچیز کم
مدارا
-حرف دلم-
چقدر زود عادت میکنیم
به این نشد،یکی دیگر!
"نه!"
من دلم را به این قانع نمیکنم
نمیخواهم تجربه باشی تا بعد ها درست تر رفتار کنم
من دلم میخواهد خودم را اصلاح کنم که تورا بهتر
داشته باشم
من مردِ این نشد،یکی دیگر ها نیستم
من
پای تو
گریه میکنم
ضعیف میشوم
میشکنم
ولی خواهم ماند.
حامد رجب پور
-حرف دلم-
درباره این سایت