دل من مُرد شبی، کز تو جدایش کردم دل دیوانه، ز زنجیر رهایش کردم دل من انس به زندانِ نگاه تو گرفت تو نگاهت بگرفتی، من فدایش کردم تو برفتی و دلم از تو نبرید هرگز من به این قصد، چو دیوانه صدایش کردم دل من گشت خطاکار و به زندانٍ تو شد بارها من گِله از کار خطایش کردم تو نخوانی دگر این شعر و اشعار دگر پس چه بیهوده دلم را سر پایش کردم رنگ شب خورد به امّیدِ حضورت، آن شب دل من مُرد شبی، کز تو جدایش کردم حدیث ابراهیمی -بخاطر دلم- اسم عشق را بگذار ماه
خواب (بهترین یارم مرا از یاد برد)
ای اسیر شهر غم ، ای شهریار
تو ,دل ,دلم ,شب ,دگر ,جدایش ,دل من ,کردم دل ,کردم تو ,تو جدایش ,جدایش کردم
درباره این سایت